کتاب اتاق
250,000 تومان
«مایکل کانینگهام» نویسندهی آمریکایی:
«رمان اتاق نابترین اثر «اما دون اهو» است. نمیتوانم آن را با اثر دیگری مقایسه کنم و این بزرگترین تعریف و ستایش از آن است. به این بسنده میکنم که این کتاب اثری قوی با زیبایی غمانگیز و الهام بخش است.»
درباره کتاب اتاق
کتاب «اتاق» Room نوشتهی «اما دون اهو» در سال 2010 منتشر شد. این اثر روایت ماجرای مادر و پسری است که در یک اتاق کوچک حبس شدهاند. «ماما» و «جک» در این داستان سالها تنها در یک اتاق زندگی میکنند به همین دلیل «جک»، شخصیت اصلی داستان هیچ تجربهی مستقیمی از جهان واقعی ندارد. او از زمانی که به یاد دارد تنها در این اتاق است و درکش از محیط تنها به همان چهاردیواری ختم میشود. «ماما»، که زن جوانی است امید به رهایی دارد و در طی این داستان در تلاش است تا بتواند پسرش را فراری دهد. فراری که موفقیتآمیز انجام میشود ولی مشکلات جدیدی را برای پسری که هیچ درکی از بقیه آدمها و جامعه ندارد، ایجاد میکند.
کتاب «اتاق» نوشتهی «اما دون اهو» در پنج فصل هدایا، برملا شدن دروغها، مردن، بعد و زندگی کردن به نگارش درآمده است. براساس این داستان در سال 2015 فیلم سینمایی موفقی به کارگردانی لنی آبراهامسونlenny abrahamson ساخته شد که توانست جایزهی بازیگر نقش اول درام و بهترین فیلمنامه را در گلدن گلوب به دست آورد و در چهار رشته نامزد اسکار شود.
«اما دون اهو»، نویسنده کانادایی ایرلندی داستان کتاب «اتاق» را با الهام از یک حادثهی واقعی هولناک که برای زنی به نام «الیزابت فریتزل» رخ داده است، به نگارش درآورد. او این داستان هولناک را از زبان جک، پسر شیرین 5 سالهی روایت میکند تا فضای تلخ داستان را از زاویه نگاه جدیدی به تصویر بکشد. این نویسنده در این داستان بارها نفس را در سینهی خواننده حبس و او را با داستانی متفاوت روبهرو میکند. این کتاب پس از انتشار جوایز و افتخارات زیادی را به ارمغان آورد، در همان سال به فهرست نهایی بوکر ۲۰۱۰ راه یافت و بهعنوان یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورکتایمز معرفی شد. همچنین این داستان جایزهی اورنج انگلیس در سال 2011 را هم دریافت کرد و عنوان نویسندهی برتر رمان ایرلند هم برای نویسندهاش به دست آورد.
درباره اما دون اهو
«اما دون اهو» Emma donoghoue نمایشنامه نویس و فیلمنامهنویس ایرلندی کانادایی در 24 اکتبر سال 1969 در دوبلین به دنیا آمد. پدرش منتقد ادبی بود و او از کودکی با ادبیات آشنا شد. او در جوانی تحصیلات دانشگاهیاش را در دانشگاه هنر دوبلین آغاز کرد و با مدرک دکترا در رشتهی زبان انگلیسی از دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل شد. او از دههی نود میلادی نوشتن را آغاز کرد و دو کتاب استِر فِرای Stir fry و هوود hood را به ترتیب در سالهای 1994 و 1995 منتشر کرد. او پس از انتشار این دو اثر داستانهای موفق دیگری هم نوشت و در حال حاضر نویسندهای مشهور در جهان است. او در حال حاضر مقیم کانادا است و به عنوان نویسندهای ایرلندی-کانادایی که به سراغ موضوعهایی خاص میرود شناخته شده است.
در بخشی از کتاب اتاق میخوانیم
دست در دست همدیگر از خیلی مسیرها عبور می کنیم و اجازه نمیدهیم ماشینها لهمان کنند. دوست ندارم کسی دستم را بگیرد، بعد مادربزرگ پیشنهاد خوبی دارد، اينکه در عوض، زنجیر کیفدستیاش را بگیرم.
خیلی جیزهای زیاد در دنیا وجود دارد اما باید برایش پول بدهی، مثل مردی که در یک دکه ایستاده و چیزهایی را در جعبههای بزرگ و کوچک میفروشد. کارتهای قرعهکشی که شماره دارند، احمقها آن را میخرند به امید اینکه میلیونها دلار برنده شوند.
از اتاق پست تمبر میخریم و عکسم را که در سفینهی فضایی گرفتهام برای مامان میفرستیم. به یک آسمانخراش میرویم که دفتر کار پل است. میگوید واقعاً سرش شلوغ است و برایم آبنبات میخرد، آنهم از ماشین خودکار فروش شکلات و خوراکی.
با آسانسور میرویم پائین، فقط با فشار دادن یک دکمه که من این کار را انجام میدهم. به یک ادارهی دولتی میرویم تا مادربزرگ کارت امنیت اجتماعی تازه خود را بگیرد، چون قبلی را گم کرده است، آنجا سالها و سالها منتظر میمانیم. بعد مادربزرگ مرا به یک کافی شاپ میبرد که آنجا لوبیا سبز ندارد، یک شیرینی به بزرگی صورتم انتخاب میکنم. یک بچه دارد ممه میخورد، تا حالا ندیده بودم، بهش اشاره میکنم و میگویم: «من سمت چپی رو دوست دارم، تو چطور؟» اما بچه به حرفهایم گوش نمیدهد.
مادربزرگ مرا عقب میکشد.
از این بابت متأسفم.
زن روسریاش را میکشد روی صورت بچه و دیگر نمیتوانم ببینمش.
مادربزرگ زیر لب میگوید: «خیلی چیزها خصوصی هستند.»
بعد با دیانا و براونین به پارک میرویم تا به اردکها غذا بدهیم. براونین تمام تکههای نان توی پلاستیک را خالی میکند و حالا نانهای مرا میخواهد، مادربزرگ میگوید بهش بدهم چون او کوچکتر از من است.
دیانا میگوید دربارهی دایناسورها متأسف است، حتماً یک روز به موزهی تاریخ حیات وحش میرویم.
وارد فروشگاهی میشویم که فقط کفش دارد، اسفنجهای رنگی که سوراخ سوراخ است، مادربزرگ میگوید یک جفت را امتحان کنم، زردش را برمیدارم. بند ندارد و خیلی راحت است. مادربزرگ پنج دلار بابتش میدهد، بهش میگویم خیلی دوستشان دارم.
نویسنده: | اما داناهیو |
---|---|
مترجم: | مهدی اسماعیلی |
تعداد صفحات: | 352 صفحه |
گروه سنی: | بزرگسالان |
نوع کاغذ: | تحریر |
جلد: | شومیز |
قطع: | رقعی |
زبان: | فاارسی |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.